دل به امام سپرده ای؟

 

اکنون، هنگام آن است که در قافلهء امام صف اصحاب عاشورائی از فرصت طلبان ابن الوقت و بادگرایان جدا شود .... چرا که دیگر همه می دانند کوفه در تسخیر ابن زیاد است. از کوفه نسیم مرگ می وزد ، نسیمی که بوی خون گرفته است... امّا هنوز راه های بازگشت مسدود نیست و بیابان ، وادی حیرتی است که از اختیار انسان تا جبروت حق گسترده است.

 

برای آنان که دل به امام نسپرده اند، این وادی عرصهء بی فردای دهشتی طاقت فرساست. امّا برای اصحاب عاشورائی ِ امام عشق ... آنها در کوی دوست منزل گرفته اند و اینچنین، از زمان و مکان و جبر و اختیار گذشته اند ... این باد نیست که بر آنان می وزد ؛ آنها هستند که بر باد می وزند. آنها از اختیار خویش گذشته اند تا جز آنچه او می فرماید اراده ای نکنند و چون اینچنین شد، جبروت حق از آدینهء اختیار تو ساطع می شود. آیینه را رسم این است که " انا الشّمس " بگوید ، امّا ـ تو ـ او را اذن مده تا این " اَنا " را حجاب "هُو " کند.

 

تو چه می کنی؟ باد تو را به این سو و آن سو می کشاند یا تو باد را راهبری؟ اختیار و عقل در این مکان و زمان که سپاهیان زر و زور امامت را به مسلخ راهنمائی می کنند به تو چیه می گویند ؛ بمان یا برو ؟

 

لعنت و نفرین بر آن اختیاری که برای روی آوردن به آن باید پشت به حق کنی! خوب ببین و نیک تر بنگر تا قلّادهء دنیا را بر گردنشان ببینی و سر رشتهء قلّاده را که در دست شیطان است.

 

آنان فکر می کنند که این راه را به اختیار خویش می روند ... غافل از اینکه شیطان ، اصحابِ دنیا را با همان غرایزی که در نفس خویش دارند می فریبد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد