ردای کربلا ، بر دوش (قسمت دوّم) ـ حضرت زینب(س)

ردای کربلا، بر دوش (قسمت دوّم)

زینب(س) به دنیا آموخت که چگونه می شود اسیر بود، و آزادگی کرد!

"شهادت"

در "اسارت" بود، که به راه اُفتاد و زمین گیر نشد. انتشار یافت؛ و همه جایی شد!...

اگر اسارت نبود، دست شهادت ناکام می ماند و به جایی نمی رسید.

اگر شانهء اسارت ِ خواهر نبود، کوله بار شهادتِ برادر، بر زمین می ماند! چه کسی می خواست اینهمه سنگینی و عظمت "شهادت" امام زمان را بر دوش کشد و ...

 *****

اگر زینب(س) نبود

دیوارهای "دنیای دین نما" را، که پس می زد؟

کوفهء خفته را، که بیدار می ساخت؟

شام ِ در کوره راه مانده را، که روشن می ساخت؟

و خواب و خیال و خمیازهء مردم را، چه کسی می شکست؟!...

 

اگر زینب(س) ، کربلا و عاشورا را ـ با خویش ـ به سیر اسارت نمی برد، چگونه جغرافیای خاک، "کربلا" می شد؛ و تاریخ زمین ، "عاشورا"؟!

هر چند که دوش و دل و دست ِ زینب(س)، خسته و زخمی است، امّا مگر می شود که جان خویش را، جا گذاشت؟!

*****

یک تن باید باشد؛

یک تن باید باشد که پیکر پُر خون کربلا را ـ اُفتان و خیزان ـ بر دوش کشد و با خویش به پشت"جبهه" آورد، و همه جای را جبهه سازد! بوی کربلا و رنگ عاشورا را ـ هموارهء همه جا و همه وقت ـ بر افشانَد و برانگیزاند....

کسی باید باشد که....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد